به نام خداوند مهر آفرین
سال 14094 اهورایی، 7037 میترایی، 3753 زرتشتی، 2573 کوروشی (شاهنشاهی) و 1394 خورشیدی

بنام خدا


شکاف‌هایی که به تازگی پای کوه نقش‌رستم و روی سطح زمین،‌ در فاصله دو یا سه متری کوهی که مقبره ۴ شاه هخامنشی و نقش‌های دوره ساسانی و ایلامی روی آن قرار گرفته، ایجاده شده زنگ خطری برای این آثار مهم باستانی است. به گفته یک زمین‌شناس، خطری جدی نقش‌رستم را تهدید می‌کند.
به گزارش CHN‌ پیش از این ترک‌هایی در بدنه کوه نقش‌رستم، به خصوص در بخشی‌ که مقبره خشایارشاه واقع شده‌است دیده می‌شد، که گفته می‌شود بر میزان این ترک‌ها افزوده شده‌است. اما به تازگی ترک بزرگی در پای این مجموعه جهانی ایجاد شده و شنیده‌ها حاکی از آن است که استفاده از قنات‌های نزدیکی اطراف این محوطه باعث به وجود آمدن این شرایط شده است.
«محمدرضا قدری»، زمین‌شناسی که پیش از این روی رانش‌های قلعه زیویه نیز مطالعاتی داشته درباره شکاف‌هایی که به تازگی در نقش‌رستم ایجاد شده به CHN‌ می‌گوید: «این شکاف‌ها یک گسیختگی است که قبلا وجود نداشته و باید جدی گرفته شود. چند عامل در پیدایش این گسیختگی موثر است که لازم است به وسیله متخصصان از نزدیک مورد بررسی قرار گیرد.»
وی در ادامه گفت: «کوه حسین که آثار نقش رستم روی آن ساخته شده‌است، مربوط به سازند گدوان است که از جنس آهک، رس و شیل تشکیل شده است. سطح زمین در پای این بخش از کوه بر خلاف دیگر قسمت‌ها که صاف و یکنواخت هستند، شیب کمی دارد که می‌تواند به حرکت کند و نامریی لایه‌های رسی و شیلی بیانجامد.»
به گفته وی اما مساله مهم در پیدایش این گسیختگی مربوط به لایه‌های آهکی بوده که ممکن است از زیر دچار انحلال شده باشند.
قدری دراین‌باره گفت: «این گسیختگی اگر عمیق باشد لازم است سطح آبهای زیرزمیی این محدوده مورد بررسی قرار گیرند. به نظر می‌رسد این شکاف و گسترش به افزایش فروروی آب‌های جاری و تداوم انحلال سنگ‌ها زیرین منجر می شود که در صورت انحلال بیشتر سنگ‌های زیرین، سطح زمین در این بخش دچار نشست و فروریزی می‌شود.»
وی تاکید کرد: «نشست زمین در هر اندازه و هر مقایس مکانی و زمانی که روی دهد، برای آثار باستانی نقش‌رستم زیانبار است.»
این زمین‌شناس درباره سفره‌های آب‌های زیرزمینی محدوده کوه رحمت گفت: «سفره آب‌های زیرزمینی کوه رحمت به صورت کارستی بوده که دارای بیلان آبی مثبت است. خروج آب‌های زیرزمینی این بخش به وسیله چشمه، کاریز و چاه‌های کارستی صورت می‌گیرد. شرایط آبگیری و آبدهی این سفره کارستی در فرایند انحلال لایه‌های آهکی موثر بوده که لازم است به صورت سیستماتیک مورد مطالعه قرار گیرد.»
قدری همچنین درباره ترک بزرگی که روی مقبره خشایارشاه به وجود آمده گفت: «یک شکستگی نیز به صورت عمودی در دیواره کوه روی مقبره خشایارشاه وجود دارد که ساختار و شرایط پیدایش آن با این گسیختگی متفاوت است.»
به گفته دوستداران میراث بنیاد پاسارگاد بسیاری از معادن اطراف کوه نقش‌رستم مجوزهایی برای استخراج گرفته‌اند که انفجارهای ایجاد شده در این معادن می‌تواند باعث گسترش ترک‌های آثار نقش‌رستم شود.
نقش رستم نام مجموعه باستانی در شهرستان مرودشت استان فارس ایران است که یادمان‌هایی از ایلامیان، هخامنشیان و ساسانیان را در خود جای داده‌است. آرامگاه چند تن از پادشاهان هخامنشی (از جمله داریوش بزرگ و خشایارشا)، نقش برجسته‌هایی از وقایع مهم دوران ساسانیان (از جمله تاجگذاری اردشیرپاپکان و پیروزی شاپور اول بر امپراتوران روم)، بنایی موسوم به کعبه زرتشت و نقش‌برجسته ویران‌شده‌ای از دوران ایلامیان در نقش رستم قرار دارد.




تاريخ : شنبه 27 اسفند 1390برچسب:آرامگاه,شاهان هخامنشی,,
ارسال توسط سورنا

بنام خدا





تاريخ : یک شنبه 27 آذر 1390برچسب:آرامگاه,سربازان پارسی,ابدون,سنان,ششم ژوئیه,,
ارسال توسط سورنا

بنام خدا

آرامگاه حافظ در زمان ناصرالدین شاه

 


ارسال توسط سورنا

  روغن ریخته را نذر امامزاده کرده است
 
 
 افشین نامدار :
در یکی از روستاها مرد ثروتمندی زندگی می کرد. او با اینکه مال و دارایی زیادی داشت، خیلی خسیس بود.
در آن روستا امامزاده ای هم بود که بنای آرامگاهش سال­های سال پیش از آن ساخته شده بود و کم کم داشت خراب می شد. سقف بنای امامزاده ترک برداشته بود و دیوارهایش نم کشیده بود. مردم به امامزاده ی روستایشان علاقه و عقیده ی زیادی داشتند.
یکی از ریش سفیدهای روستا، به فکر تعمیر آرامگاه امامزاده افتاد. فکرش را با روستاییان در میان گذاشت و قرار شد هر کس در حد توانش کمک کند تا ساختمان امامزاده را دوباره بازسازی کنند. آنکه داشت پول داد، آنکه نداشت، گندم و نخود و لوبیا و چیزهای دیگر داد، آن کسی هم که واقعا چیزی نداشت و دستش به دهانش نمی رسید، قول داد که بعضی از روزها به امامزاده برود و برای بازسازی آن کارگری کند. همه، بزرگ و کوچک دست به کار شدند.
تنها کسی که نه پول داد، نه جنس داد و نه حاضر شد کار کند، همان مرد ثروتمند خسیس بود. یک روز ریش سفید ده سراغ مرد ثروتمند رفت و گفت:«همه برای بازسازی امامزاده کمک کرده اند. تو که وضع مالیت از همه بهتر است، بهتر است چیزی نذر کنی و برای کمک بدهی.»
مرد ثروتمند کمی فکر کرد و گفت:«من هم چیزی خواهم داد، گندمی، نخودی چیزی خواهم داد تا به شهر ببرید و بفروشید و خرج امامزاده کنید.»
مرد ریش سفید تشکر کرد و رفت دنبال کارش. چند روز گذشت. کار بازسازی امامزاده با کمک اهالی روستا پیش می رفت، اما از کمک مرد ثروتمند خبری نبود.
تا اینکه یک روز مرد ثروتمند تصمیم گرفت به شهر برود. او از شیر گاو و گوسفندهایش روغن زیادی تهیه کرده و توی ظرف بزرگی ریخته و بار الاغش کرده بود تا به شهر ببرد و بفروشد. سر راه، گذرش به کنار امامزاده افتاد. از قضای روزگار، پای الاغش لغزید و به زمین خورد. ظرف روغن هم از روی الاغ افتاد و به زمین ریخت. مرد ثروتمند هر چه بد وبیراه داشت، نثار الاغ بیچاره کرد. فوری روی زمین نشست و مشغول جمع آوری روغن ریخته ی پر از خاک شد. تا آنجایی که می توانست روغن خاک آلوده را با دست جمع کرد و توی ظرف روغن ریخت. حالا دیگر مرد ثروتمند نمی توانست به شهر برود. باید به خانه برمی گشت تا روغن خاک آلوده را دوباره گرم و آنرا صاف کند و به شهر برود و بفروشد. با این حساب، هم مقداری از روغنش را از دست داده بود، هم کلی کار برایش جور شده بود.
ریش سفید روستا که از دور شاهد گرفتاری مرد ثروتمند بود، با صدای بلند به او سلام داد. ریش سفید با دیگران مشغول باز سازی امامزاده بود و از آن دور نمی توانست بفهمد که واقعا چه بلایی به سر مرد خسیس ثروتمند آمده، فقط می دانست که الاغش رم کرده و بارش را به زمین انداخته است.
ریش سفید پس از سلام گفت:«اوغور به خیر. مثل اینکه داری به شهر می روی؟»
مرد ثروتمند گفت:«بله، داشتم می رفتم. اما حالا باید برگردم.»
ریش سفید بی خبر از ماجرا گفت:«از شهر که برگشتی، کمکی هم به ساختمان امامزاده بکن.»
ناگهان فکری شیطانی به مغز مرد ثروتمند خسیس راه پیدا کرد و با صدای بلند به ریش سفید گفت:« بیا پایین! بیا همین الآن کمک مرا بگیر و ببر.»
کسانی که مشغول کار ساختمان امامزاده بودند، خوشحال شدند که مرد خسیس هم حاضر شده است کمک کند. ریش سفید با شتاب خودش را به مرد ثروتمند رساند و گفت:« دستت درد نکند، حالا چه چیزی برای کمک می خواهی بدهی؟» مرد ثروتمند با اینکه می دانست روغن ریخته را نمی شود جمع کرد، گفت:«این روغنی را که روی خاک ریخته جمع کن و صاف کن و ببر بفروش و با پولش هم امامزاده را بساز». مرد ریش سفید خیلی ناراحت شد وگفت:«خودت جمع کنی بهتر است. روغن ریخته را نذر امامزاده می کنی؟»
از آن پس درباره ی کسی که مال بی ارزش و به درد نخوری را هدیه کند، گفته می شود که: روغن ریخته را نذر امامزاده کرده است.





ارسال توسط سورنا
ارسال توسط سورنا

 

چهارده اسفند ماه هجری خورشیدی

روزی كه كوروش بزرگ از دنیا رفت

 



ادامه مطلب...

ارسال توسط سورنا

گنجشک و خدا

 

 روزها گذشت و گنجشک با خدا هیچ نگفت، فرشتگان سراغش را از خدا گرفتند و خدا هر بار به فرشتگان اين گونه مي‌گفت: مي‌آيد، من تنها گوشي هستم كه غصه‌هايش را مي‌شنود و يگانه دلي‌ام كه دردهايش را در خود نگه مي‌دارد و سرانجام گنجشك روي شاخه‌اي از درخت دنيا نشست.
 فرشتگان چشم به لبهايش دوختند، گنجشك هيچ نگفت و خدا لب به سخن گشود:
"با من بگو از آنچه سنگيني سينه توست". گنجشك گفت: لانه كوچكي داشتم، آرامگاه خستگي‌هايم بود و سرپناه بي كسي‌ام.
 تو همان را هم از من گرفتي. اين توفان بي موقع چه بود؟ چه مي‌خواستي از لانه کوچکم ،كجاي دنيا را گرفته بود؟ و سنگيني بغضي راه بر كلامش بست. سكوتي در عرش طنين انداز شد. فرشتگان همه سر به زير انداختند.
 خدا گفت: ماري در راه لانه ات بود. خواب بودي. باد را گفتم تا لانه‌ات را واژگون كند. آنگاه تو از كمين مار پر گشودي. گنجشك خيره در خدايي خدا مانده بود. خدا گفت: و چه بسيار بلاها كه به واسطه دوستی ام از تو دور كردم و تو ندانسته به دشمني‌ام بر خاستي.
 اشك در ديدگان گنجشك نشسته بود. ناگاه چيزي در درونش فرو ريخت. هاي هاي گريه‌هايش ملكوت خدا را پر كرد.





ارسال توسط سورنا
آخرین مطالب

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 78 صفحه بعد

آرشیو مطالب
پيوند هاي روزانه
امکانات جانبی